شب را دوست دارم ! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کوچههای شهرم نمی گذرد تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را نمی بینم. تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم شب را دوست دارم چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست دارم : چرا که اولین بار تو را در شب یافتم از شب می ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه ی تمام عشق های دروغین با آفتاب قهرم ، چرا شبها به دیدارم نمی آید؟
******************